اختتامیه!
از دوستان بامعرفتم: زیبا - بی تا- زهره بخاطر اینکه تولدمو تبریک گفتند و جویای احوالات من بودند، تشکر میکنم . یه جا شنیدم ، میزان دوست داشتن افراد رو از بخاطر داشت روز تولدت بشناس! البته مریم هم قطعا یادش بود ولی چون بیمارستان بود ، نمیتونست. برای مریم عزیز هم آرزوی سلامتی دارم و از خواهرش زهرا خانم هم بخاطر ابراز لطفاش تشکر میکنم .
این وبلاگم رو سال ۸۴ ساختم . بعد از یک سال رفتم وبلاگ دیگه و بعد دوباره سال ۸۹ برگشتم اینجا . حدود ۴ .۵ سال بعدش.
در هر حال من در فیس بوک هستم.
چه پرشتاب؛ چه بی امون؛ میچرخه این چرخ زمون
مثال برگ؛ مثال باد؛ داره میره زندگیمون...
نه قصه بود نه سرگذشت؛ بازم یه سال عمرم گذشت...
چه دیدم از روزای قبل که سر رسید روزای بعد...؟
قسمته که بازم باشیم؛ بهتره که با هم باشیم...
با هم باشیم بی غم باشیم؛ نه کوچیک و نه کم باشیم...
ماهها میان ؛سالها میرن؛
پولدارا با مالها میرن
غمگین و خوشحالها میرن
اما توی ذهن زمون با یه اثر یا یه نشون
یادی تو دلها میشه بود؛عکسی به دیوار میشه شد...
خدانگهدار
بعد نوشت: دوستان خوبم سوء تفاهم نشه ، من منظورم از با معرفت و بی معرفت اصلا تاریخ تولدم نبود و بهتر بگم که منظورم از تاریخ تولدم ، یکی دو نفر مخاطب خاص بودند وگرنه من اصلا توقع ندارم از دوستان وبلاگی که بشینن ببینن کی تاریخ تولدش کی هست و بیان بهش تبریک بگن! اصلا تاریخ تولدم برای خودمم مهم نیست جز افسوس از دست دادن یک سال دیگه!
منظورم یکی دو نفری بودند که من برای تولدشون سنگ تموم گذاشتم ولی اونها به خودشون زحمت یه اس ام اس یا تبریک خشک و خالی هم ندادن. مطمئن باشید منظورم چند نفر مخاطب خاص بودند که اصلا بعید میدون شما بشناسید ولی خودشون آدرس وبلاگ من رو دارند و در روزها و شاید ماههای آینده قطعا خواهند خواند .
البته از برخی دوستان هم گله دارم ولی جناب - ر - عزیز که خصوصی گذاشتی ، مطمئن باش من شما رو به عنوان یکی از قدیمی ترین دوستان وبلاگیم ، همیشه دوست دارم و به مشکلات و گرفتاری ها و فیلترینگ ها و ... آشنا هستم و میدونم که با این اوضاع فرصتی نداری و اگر هم فرصت کنی با وضع فیلترینگ رمق و انگیزه ای برای نوشتن نداری . باز هم از خصوصیت ممنونم. لطف داری که همیشه پیگیر احوالات من هستی دوست خوبم
برای زیبا هم خصوصی میام جوابتو میگم.